تحولات لبنان و فلسطین

ستون‌های خانه‌های «گود فخار» بیش از ۴۰ سال پیش بنا شده است. زمانی که هنوز مردان و کودکانی از دل کوره‌های آجرپزی لقمه‌ای نان به دست می‌آوردند.

۵۰ سال محرومیت‌ اهالی یک محله در مشهد / روایت قدس از مصائب تمام نشدنی «گودنشینان فخار»


گرچه سال‌ها از عمر این محله گذشته و به ظاهر توسعه یافته اما همچنان رنگ و بوی روزگار گذشته را دارد. هنوز هم وقتی ۳۰ پله را پایین می‌رویم تا به میرزا کوچک خان ۱۶ وارد شویم. مردمی را می‌بینم که از مصائب تمام نشدنی «دوران ارباب رعیتی» می‌گویند.

  زندگی در قاب خاک‌

مادر سه فرزند است و کمتر از ۵۰ سال سن دارد، او می‌گوید: من همین جا بزرگ شدم این محله سال‌هاست که تغییری نکرده، تنها تغییرش همین درخت‌هایی بوده که خودمان کاشتیم. وی با اشاره به انتهای یکی از کوچه‌ها ادامه می‌دهد: تا حالا چندین شهردار و مسئول آمده‌اند و رفته‌اند اما اوضاع بهتر نشده؛ کوچه‌ها نه آسفالت درستی دارد نه خیابان‌کشی مناسب. تنها فضای بازی بچه‌های ما همین زمین‌های خاکی است و بازی آن‌ها نیز فقط خاک‌بازی؛ اینجا یک پارک برای بچه‌ها نداریم. چند قدم بالاتر یک گودالی درست کردند که اگر بچه‌ای آنجا دچار دردسر بشود هیچ کس خبردار نمی‌شود.

جزیره‌ای در میان دریای نعمت و ثروت

بنا بر تقسیمات شهرداری «گود فخار» در منطقه ۵ شهرداری مشهد قرار می‌گیرد. در واقع چنانچه با خودرو مسیر حرم مطهر و مراکز تجاری و اقامتی محدوده آن را تا این محله طی کنیم زمانی بیش از نیم ساعت نمی‌شود. این در حالیست که همین چند دقیقه فاصله برای ساکنان این محله بیش از فرسنگ‌ها راه می‌شود. پیرزنی با غصه می‌گوید: یک مسیر برای رفت و آمد نداریم بنابراین ماه‌ها نمی‌توانم از این گود بیرون بروم و حتی حرم بروم.  

مرد همسایه نیز که حدود ۶۵ سال دارد و خودش را فرخی و بازنشسته معرفی می‌کند، می‌گوید: خانه‌های این محله اغلب ۵۰ تا ۶۰ متری بوده و در گودی قرار گرفته است. بنابراین در روزهای گذشته بسیاری از منازل در خطر آبگرفتگی بودند. در واقع اگر فقط نیم ساعت دیگر بارندگی ادامه پیدا می‌کرد برای این مردم مصیبت بود. البته آتش‌نشانی برای تخلیه آب‌های جمع شده کمک کرد و شهرداری پمپ آورد.

وی با اشاره به اینکه هیچ طرح عمرانی از سوی دستگاه‌ها برای بازسازی این منطقه ارائه نشده، تأکید می‌کند: زندگی در این گودال از «نداری» مردم است که اگر دستشان پر بود، خودشان سروسامانی می‌دادند. بانک‌ها برای وام به اسم ۱۸ درصد سود می‌گیرند اما در عمل بیشتر از ۲۶ درصد مطالبه می‌کنند. این در حالیست که اگر بتوانیم ضامنی ببریم. من حتی نتوانستم وام ازدواج برای دخترم بگیرم چون ضامن نداشتم.

وی ادامه می‌دهد: چند سال پیش فرد سرمایه‌داری منازلی از این محله را خرید تا انبار کند اما نمی‌دانم چرا با شهرداری به توافق نرسید و بازسازی و تغییر کاربری این خانه‌ها نتیجه نداشت؟ از همین رو پس از مرگ این مرد؛ فرزندانش توجهی به مسئله نکردند و حالا این منازل مخروبه با اجاره‌های اندکی به مستأجر داده شده است.

پیرمردی که با عصا هم به دشواری راه می‌رود نیز اضافه می‌کند: قرار بود همین سرمایه‌دار زمین‌های این منطقه را پس از خریداری تبدیل به پارکینگ و بیمارستان کند اما فوت کرد و این برنامه ناتمام ماند. خودش مرد خوبی بود اما ورثه‌اش توجهی به اوضاع مردم ندارند.

گودنشینان در محاصره چاه‌ها

کوچه‌ها را پشت سر می‌گذاریم روی برخی دیوارها رگه‌هایی از خزه سبزرنگ خودنمایی می‌کند.

مرد می‌گوید: شما کدام مشکل ما را می‌توانید حل کنید؟ ما اندازه دنیا مشکل داریم و فکر نمی‌کنیم شما هم بتوانید مشکل ما را حل کنید. چرا که حتی سه تا چهار سال پیش از مجلس هم آمدند و گفتند بودجه‌ای برای ساماندهی و بازسازی این محله در نظر گرفته شده و قرار است تمام این محله را بخرند اما هنوز ما نه بودجه‌ای دیدیم و نه بازسازی و مقاوم‌سازی! از آن مسئولان هم خبری نیست.

مصطفایی در ادامه تأکید می‌کند: بارها به مسئولان مختلف گفتیم حال که طرح فاضلاب را اینجا اجرا نمی‌کنید لااقل کاری کنید که آب ناشی از بارندگی از کوچه‌ها جمع شود. چون این محل از ابتدا در مجاورت کوره پزخانه بوده اغلب منازل بر روی حدود پنج متر خاک دست‌ریز ساخته شده؛ بنابراین هر قدر هم خانه‌ها بازسازی می‌شود باز هم دیوارها شکست خورده و زمین نشست می‌کند.

وی با اشاره به کثرت چاه‌های این منطقه می‌افزاید: تنها در همین کوچه ما که طول آن به کمتر از ۳۰۰ قدم می‌رسد حداقل ۱۰ حلقه چاه وجود دارد که همه به هم ربط دارند و تعداد زیادی که برخی به ۱۳ متر می‌رسند نیز سرریز شده است. چنانکه اگر یکی از این چاه‌ها نشست کند، معلوم نیست چه فاجعه‌ای در محل اتفاق بیفتد!؟ البته ما خودمان برخی چاه‌ها را تخلیه کردیم اما تعدادشان کم نیست. بنابراین پیشنهاد کردیم اگر این چاه‌ها را تخلیه نمی‌کنند حداقل جویی در وسط کوچه‌ها بسازند که آب باران را هدایت کند. مگر ما عوارض و هزار هزینه شهری را نمی‌دهیم که هیچ کس صدای ما را نمی‌شنود!؟

 زندگی در پناه دیوارهای شکسته

زن میانسالی نیز که ما را به خانه‌اش دعوت کرده تا شکاف‌های نیمه عمیق دیوارها را ببینیم؛ می‌گوید: هر سه سال یک بار خانه‌ام را بازسازی می‌کنم اما پس از مدتی حتی بدون اینکه برف و باران و سیلی بیاید؛ دیوارها شکست می‌خورد. بنابراین ناچاریم از هزینه‌ها و مخارجمان بگذریم و خانه‌ها را تعمیر کنیم. وی با استیصال دیواری را که تا کمر خیس شده نشان می‌دهد.

گذران زندگی با ۴۰ هزار تومان

پیرزن، همپای ما کوچه را طی می‌کند و می‌گوید: بیایید خانه مرا ببینید. من از همه بدبخت‌ترم! زن که تنهاست و از سوی هیچ نهاد حمایتی چندان مساعدتی نمی‌شود؛ می‌گوید: برای خرج زندگی می‌خواستم طبقه بالای خانه‌ام را به اجاره بدهم اما پول نداشتم برق و آب بکشم. همه درآمد من همین ۴۰ هزار تومان یارانه است. شوهرم کشاورز بود که مرد. پسرم هم مرده و من هیچ بیمه‌ای ندارم. قلبم درد می‌کند اما نمی‌توانم دکتر بروم. اگر همسایه‌ها کمک کنند می‌توانم به حرم بروم. سال پیش فقط دو بار با همسایه‌ها حرم رفتم.

  آخر یک روایت

شیب کوچه را که پشت سر می‌گذاریم مردی که کودکی در بغل دارد همکلام‌مان می‌شود، با رنجیدگی محسوسی می‌گوید: مسئولان فقط به بالای شهر رسیدگی می‌کنند و ما اهمیتی نداریم و بعد محو می‌شود. درست همانند دیگر ساکنان «گود فخار» که برای مسئولان شهری محو و نامرئی شده‌اند.

خبرنگار: محبوبه علی‌پور

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.